Monday, July 20, 2009

اینجا بایگانی برخی از مطالب قدیمی ام در وبلاگ تاریخ و جغرافیا هست
وبلاگ تاریخ و جغرافیا توسط بلاگفا حذف شد

روشنفکر باید با مردمش مبارزه کند نه حکومتش

کشوری که مردمش با در اختیار داشتن همهء وسایل ارتباط جمعی و از جمله پیشرفته ترین آنتهای ماهواره ای ، در کمتر از چند ثانیه از آخرین رخدادهای وطن خود و نیز چهارگوشه جهان باخبر می شوند جامعه ای بسته محسوب نمی شود. کشوری که مردمش در خانه های خود به شبکه جهانی اینترنت متصل هستند و به راحتی هر فیلتری را که بخواهند می شکنند و به هر مطلبی که بخواهند دسترسی پیدا می کنند ، جامعه اش بسته نیست. کشوری که سالیانه چهار میلیون نفرش برای گردش و خرید و دید و بازدید به جهان آزاد سفر می کنند جامعه اش بسته نیست. پنجره های این جامعه رو به دنیا گشوده است و درهایش بازِ باز است .
مردم ایران همه چیز را می دانند. در عصری و در زمانه ای که یک کودک هفت ساله ایرانی می تواند از اتاق خوابش و با استفاده از کامپیوتر شخصی و اشتراک اینترنتش وارد جهان آزاد اطلاعات شود و یا با روشن کردن تلوزیون و گیرنده ماهواره ای منزلشان به سراسر مردمان گیتی متصل شود دیگر هیچ نکتهء پنهان و هیچ حقیقت ناگفته ای باقی نمانده است که یک روشنفکر ایرانی بخواهد آن برای مردمش بازگو کند . در کشوری که اهالی بسیاری از شهرهایش تا قریب به صد در صد باسواد هستند و نود درصد جوانانش نیز تا مقطع دبیرستان تحصیل کرده اند و دو سوم فارغ التحصیلان مدارسش راهی دانشگاههای مختلف می شوند ، دیگر قشر عوام و فرد نا آگاهی وجود ندارد که روشنفکرانش بخواهند آنها را آگاه کنند . در چنین وضعیتی کسانی که همچنان به سبک منورالفکرهای عهد بوق مردم ایران را "مردمی نا آگاه " فرض کرده اند که "باید از طریق نوشتن و سخن گفتن آگاهشان کرد " خر هستند و یکی باید خودشان را آگاه کند.
وظیفه روشنفکر مبارزه با حکومتها نیست. حکومتها عصاره و چکیده و نماد و نمایندهء واقعی روح حاکم بر جامعه و مردمشان هستند. آنجلا مرکل نماد و نمایندهء واقعی تفکر آلمانی و مردم آلمان است . نیکولای سارکوزی تجسم عینی فرهنگ ملی فرانسه و روح مردم آن کشور است . ملکه الیزابت عصارهء شخصیت ملت انگلستان است . صدام حسین بدبخت هم نمایندهء واقعی مردم عراق بود . کما اینکه ملاعمر نماد تفکرات مردمان افغان در زمان خودش بود . بنابراین حکومتها و حاکمان آن حکومت هیچ تقصیری در هیچ مسئله ای ندارند . یعنی اینگونه نیست که تصور شود مردم سودان همانند مردم ایتالیا می اندیشند اما رهبر مملکتشان - بطور اتفاقی! - ژنرال عمر البشیر شده است . وظیفه روشنفکر مبارزه با منشاء پلیدی ها و کژی ها و نادرستی ها و بدی هاست و نه درگیر شدن با نماد آنها . وقتی بر عموم مردم کشوری افکار پلید و روحی شیطانی حاکم شده باشد روشنفکر برای اصلاح مردم و جامعه اش و برای نجات کشورش و برای دفاع از شرافت ملی اش و برای حفظ اعتبار تاریخی میهنش باید با مردم خودش بجنگد نه با حکومتش! حتی اگر در چنین جامعه ای شورشی هم در بگیرد و عصیانی علیه حکومت شود ، روشنفکر باید مشخص کند که این جریان مبتنی بر چه بوده است؟ در کشوری که میانگین مطالعهء سرانه اش کمتر از سی ثانیه در سال است و تیراژ کتابهای فرهنگی و تاریخی و اجتماعی و سیاسی و ادبی کشور هفتاد میلیون نفری اش زیر هزار و پانصد نسخه است، هر نوع انقلاب و خیزشی نیز مبتنی بر تعقل نخواهد بود و روشنفکر نباید به سادگی خود را همگام با توده های هیجان زده کند. ولو اینکه متهم به هزار تهمت شود. روشنفکری که به فکر آبرو و اعتبار و مقام و موقعیت و محبوبیت و مقبولیت و شهرت شخصی اش باشد و برای حفظ آنها تلاش کند که دیگر روشنفکر نیست . چنین فردی کاسبی هست که تا خرخره در گل مصلحت اندیشی ها و محافظه کاری ها و خواستن ها و داشتن های شحصی و دنیوی اش فرو رفته است .
روشنفکری که با در نظر داشتن قضاوت مردمش - همان مردمی که خود عامل و باعث و بانی نکبت و بدبختی کشورشان شده اند - بگوید و بنویسد، هرگز قادر به تغییر اوضاع نخواهد بود و نقشی در اصلاح اجتماعش نخواهد داشت . روشنفکری که از درافتادن با مردم منحرف و فاسد و عقب ماندهء کشورش در هراس باشد و خود را محتاج هوراها و کف زدنها و به به و چه چه گفتنهای آنها بداند، موجودی ذلیل و بی مایه و پست و بی ارزش است که خودش و افکارش و نوشته هایش و گفته هایش و ادعاهایش و آرزوهای حقیر و نکبت بارش را باید به گوشه ای پرتاب کرد و روی اسمش قلم کشید.
افتخار مکتب لیبرالیزم آن است که بزرگانش برای اصلاح جامعه ای که در آن زندگی می کردند با مردمشان به نبرد برخاستند و تیشه به ریشه های فساد زدند و نه به ساقه ها و شاخ و برگهای آن که حکومت باشد. روشنفکر و سخنران و نویسنده ای که در میان ملتی و جمعی و گروهی نابکار و نادرست محبوبیت داشته باشد و معتبر باقی بماند ماهیتی جعلی دارد و خودش بخشی از جامعهء فاسدش بشمار می آید. همرنگ شدن و همگام شدن و همراه شدن با مردمی که برای تامین منافع شخصی و خانوادگی خود کمر به نابودی کشورشان بسته اند کار روشنفکر لیبرال نیست. وقتی به آبراهام لینکلن گفتند " برده داری خواستهء عموم مردم آمریکاست و تو در مقابل خواستهء عموم مردم کشورت چه خواهی کرد؟ " گفت : من هم برای دفاع از حقیقت و درستی و شرافت انسانی ام در مقابل آنها می ایستم .. اگر عموم مردم آمریکا تبهکار شده باشند پس من از این پس نه با برده فروشان بلکه با تمام مردم آمریکا می جنگم ..

+ نوشته شده توسط عبداللطیف عبادی - عبدالطیف عبادی در شنبه هشتم فروردین 1388
GetBC(97);
آرشیو نظرات

نه در انتخابات تقلبی شده و نه کودتایی انجام گرفته است

بعد از نوشتن مطلبی با عنوان مردم ایران ما را نمی خواهند ، دوستانی لطف کرده اند و در مخالفت با حرف بنده برایم کامنتهایی خصوصی و عمومی نوشته اند. آنها روی این موضوع اشتراک نظر دارند که من اشتباه می کنم و واقعا" در این انتخابات تقلب شده است.بعضی از دوستان هم بسیار دلخور شده اند از نوشته ام. بهرحال چند نکته را در پاسخشان عرض می کنم.
تقلب انتخاباتی تعریف خاص خودش را دارد و به انواع مشخصی تقسیم بندی میشود. تا این لحظه که دو روز از اعلام نتایج انتخابات می گذرد، هیچ کدام از کاندیداهای معترض نوع این تقلب را اعلام نکرده اند و در عوض کلمهء کودتا را بکار برده اند و معتقدند که ارقام اعلام شده واقعی نیستند. این در حالی است که خودشان تعداد ۳۹ میلیون شرکت کننده را تایید می کنند. در چنین حالتی منطقی ترین و عاقلانه ترین کار این بود که ابتدا از وزارت کشور و اگر جوابی نمی گرفتند از شورای نگهبان و باز اگر جوابی نمی گرفتند از شخص خامنه ای بخواهند تا رای ها را با حضور ناظرین کاندیداها بازشماری کنند. اما اینچنین نکردند. پس کسی در شمارش آرا اعتراضی نداشته است. به عبارتی ، معترضین معتقد به جابجایی ارقام و آن هم در حد بالای دوازده میلیون رای هستند و نه تقلب در انتخابات .سایت قلم نیور که به عنوان سخنگوی ستاد موسوی عمل می کرد به نقل از دبیر ستاد اتخاباتی موسوی، تا ساعت ۱.۵ بامداد روز شنبه که آرای احمدی نژاد به ۱۴ میلیون و آرای موسوی به چهار میلیون رسیده بود، این اختلاف و فاصلهء آرا را تایید نمود و معتقد بود از آنجا که شمارش آرا از روستاها و شهرهای محروم شروع شده است، احمدی نژاد در آن مناطق پایگاه دارد و در نتیجه نتایج حاصله تا آن ساعت درست هستند اما رای شهرهای بزرگ متعلق به موسوی خواهند بود. پس همانگونه که ملاحظه می کنید تا ساعت ۱.۵ بامداد روز شنبه، از نظر تیم موسوی این فاصلهء ده میلیونی آرا بین احمدی نژاد و موسوی تقلب محسوب نمی شده است . بعد از آن هم این فاصله حفظ شد اما ستاد موسوی اندک اندک در بهت فرو رفت و ارقام اعلام شده را نپذیرفت. اولین حوزه ای که رای های آن شمارش شد حوزهء رودبار بود که رقم حاصله ۱۹ هزار رای احمدی نژاد در مقابل ۱۷ رای کروبی اعلام شد. ستاد کروبی به این نتیجه اعتراضی نکرد و فاصلهء آرای احمدی نژاد با کروبی به همین شکل تا آخر پیش رفت. کروبی در دورهء قبل بیش از ۵ میلیون رای داشت و تصور من نیز این بود که ممکن است این پایگاه را همچنان حفظ کند اما مشخص شد که رای هایش به سمتهای دیگری سرازیر شده اند و عموم مردم ایران پول نقد و یامفتی که احمدی نژاد به شکل صدقه بینشان پخش می کند را بر وعده های نسیه و هفتاد هزارتومانی کروبی ترجیح داده اند و اصلاح طلبانی که سابقا" هوادارش بودند نیز در این دوره دل به موسوی بسته اند. من حدود بیست روز پیش در کامنتی برای یکی از دوستان نوشتم " تصور می کنم اگر ژان ژاک روسو و مونتسکیو و دکارت و کارل پوپر و گاندی و نلسون ماندلا هم در این دوره کاندید می شدند باز بیشترین رای را همین احمدی و موسوی و خاتمی و فلاحیان و کردان و محسنی اژه ای و نهایتا" کروبی می آوردند. مطمئنم که پوپر با دو هزار و پونصد رای نفر آخر میشد! شما بهترین کله پاچه را در فرانسه بپز و مجانی به مردم بده، همه اش را مستقیما" می ریزند توی زباله و می روند همان سوپ حلزون خودشان را می خورند. بهترین نوع دموکراسی فرانسه را هم بپز و به مردم ایران بده. همه اش را می ریزند توی زباله و می روند به همان احمدی و موسوی خودشان رای می دهند. کروبی هم اگر نود و هشت درصد اسلام و امام و انقلاب و هفتاد هزارتومان پول یامفت ماهیانه را با دو درصد افکار لیبرال قاطی نمی کرد همین چهار نفر هم دنبالش راه نمی افتادند " . پس بنابراین بنده از قبل این نتیجه را پیش بینی کرده بودم و گفته بودم که بیشترین رای را همین احمدی نژاد می آورد و کسی برای کروبی ارزشی قائل نخواهد شد و در هر صورت وی به عنوان آخرین نفر انتخاب می شود که دقیقا" همین هم شد. من با دیدن نتایج این انتخابات نه شگفت زده شدم و نه اینکه متاسف هستم . مردم ایران ما را نمی خواهند.
محسن رضایی : من هم تا ۹ میلیون رای داشته ام! .. اینجا را کلیک کنید
+ نوشته شده توسط عبداللطیف عبادی - عبدالطیف عبادی در دوشنبه بیست و پنجم خرداد 1388
GetBC(143);
11 نظر

جریان اخیر اعتراضی در کشور و مبانی مشروطه خواهی

میرزا ملکم خان ناظم الدوله - میرزا عبدالرحیم طالبوف
انقلاب مشروطه تنها حرکت و جنبش سیاسی - اجماعی مترقی در تاریخ ایران بود . خط و مشی مشروطه خواهی و مشروطه خواهان ایران اگر چه بعدها و از سر برخی مصالح و ناچاری ها اندکی از مبانی فکری خود فاصله گرفت و مجبور به پذیرفتن قواعدی شد که در ابتدا خواستارش نبود، اما بهرحال و در مجموع تا روزی که در کشور وجود داشت به اصول خود پایبند و وفادار باقی ماند. در شرایط کنونی، از نظر من جنبشی در ایران می تواند مشروطه خواه باشد که این ویژگی ها را یکجا داشته باشد
یک - آرام ، ممتد ، ریشه دار و هدفمند باشد
دو - مبتنی و برخاسته از روشنگری و مطالعه و خردورزی و تعقل باشد
سه - در پیشاپیش و رهبری آن جمعی از متفکرین با تجربه و امتحان پس داه باشد
چهار - سکولار و معتقد به جدایی دین از سیاست باشد
پنج - لائیک و معتقد به جدایی دین از حکومت باشد
شش - لیبرال و معتقد به اصول مکتب فکری لیبرالیزم باشد
هفت - خواستار تغییر بنیادین در ساختار حکومت باشد
هشت - حرکتی جدای از حاکمیت و از پایین به بالا باشد
جریانی که اخیرا" با عنوان موج سبز در کشورمان راه افتاده و به نتایج اعلام شدهء انتخابات ریاست جمهوری اسلامی اعتراض دارد، هیچ یک از ویژگی های انقلاب مشروطه و مشخصات فکری و باورهای روشنفکران آن دوران را ندارد. در نتیجه هیچ امیدی به آن ندارم و دلیلی هم برای حمایت از آن نمی بینم. بنده برخلاف روشنفکران سال ۱۳۵۷ که دچار نکبت جوزدگی شدند و بدنبال مردم هیجان زدهء آن روزگار به راه افتادند و نهایتا" حکومت وقت را برانداختند و مملکت را دو دستی تقدیم نظام مقدس خدا کردند، جو زده نمی شوم و به دنبال جمعیتی که خواستشان و شعارشان و رهبرانشان هیچ شباهتی به خواسته ها و شعارها و رهبران انقلاب مشروطیت نداشته باشند، راه نمی افتم و هوادار آنها نمی شوم . اما مخالفتی هم با آنها ندارم و سرکوب خشن و غیر انسانی و غیرقانونی و بی رحمانهء معترضین به نتایج انتخابات ریاست جمهوری اسلامی را شدیدا" محکوم می کنم .
پینوشت : برای آشنایی با ملکم خان و طالبوف، روی نامشان در زیر عکسشان کلیک کنید
+ نوشته شده توسط عبداللطیف عبادی - عبدالطیف عبادی در سه شنبه بیست و ششم خرداد 1388
GetBC(145);
11 نظر

خوشا به حال ملتی که بزرگانش زن باشند

وقتی ونیستون چرچیل - نخست وزیر بیادماندنی بریتانیا - گزارشی از نبردهای اطلاعاتی نیروهای کشورش در مقابل سرویسهای امنیتی آلمان نازی را خواند و به نقش تعیین کننده و توانایی ها و فداکاری های شگفت انگیز افسران اطلاعاتی زن انگلیسی در موفقیتها و پیروزی های میهنش پی برد ، آهسته زیر آن گزارش نوشت " خوشا به ملتی که بزرگانش زن باشند "
وزارت ارتباطات بریتانیا اخیرا در سپاس و به یادبود شش تن از زنان بزرگ این کشور تمبرهایی را منتشر کرده است با این ویژگی که زیر تصویر هر کدام از آنها - بجای نامشان - خدمتی که به مردم کشورشان کرده اند را بزرگتر و پررنگ تر نوشته اند. این شش تن عبارتند از : الیزابت گرت آندرسون (۱۹۱۷ - ۱۸۳۶) پزشکی جانباز که سراسر عمر شریفش را وقف خدمت به بیماران فقیر و بویژه زنان بی پناه کرد . او تا آخرین درجات تخصصی در رشتهء پزشکی پیش رفت و در کنار خدمات علمی اش رهبری کارزار برای کسب حق برابری درمان زنان با مردان را نیز در دست گرفت و عاقبت نیز پیروز شد . میلیسنت گرت فاوکت (۱۹۲۹ - ۱۸۴۷) خواهر الیزابت گرت، نخستین استاد زن در رشتهء پزشکی کشور انگلستان و از پیشگامان جنبش فمنیستی بریتانیا و نیز رهبر کارزار کسب حق رای برای زنان کشورش بود . او همچنین برای بدست آوردن حق برابری زنان با مردان در زمینهء تحصیلات دانشگاهی نیز تلاش بسیار کرد و عاقبت موفق شد با یاری زنانی چون امیلینی پانکهورست هم زنان بریتانیا را به حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برساند و هم درهای همهء دانشگاههای بریتانیا را در همهء رشته ها و بدون هیچ محدودیتی بروی زنان هموطنش بگشاید. ایلانور راسبورن (۱۹۴۶ - ۱۸۷۲) سیاستمداری شجاع و مبارزی خستگی ناپذیر که یک عمر برای اثبات لزوم حمایت مالی حکومت از زنان خانواده کوشید . او به این نتیجه رسیده بود که که مردان خانواده به عنوان تنها تامین کننده مالی خانواده هر ستمی را که بخواهند بر زنان خود روا می دارند و زنان بیچاره نیز مجبورند با این وضعیت بسوزند و بسازند چرا که در صورت جدایی از همسرشان جا و پناهی ندارند. ایلانور راسبورن مبارزه ای بی وقفه ، طولانی و حقوقی را برای قانع کردن حکومتش به حمایت از زنانی که درآمدی ندارند آغاز کرد و عاقبت تصویب قانون حمایت مالی از خانواده ها در بریتانیا را به چشم خود دید و چند ماه بعد از آن درگذشت . ماری استاپس (۱۹۵۸ - ۱۸۸۰) دانشمندی سرشناس در علوم دیرین شناسی و نیز ژن شناسی که برای نخستین بار طرح "تنظیم خانواده" را در کشورش مطرح نمود و با تلاشی خستگی ناپذیر دنبال کرد. او رنج و مرارت زنان هموطنش را می دید که چگونه محکوم به باردار شدن هایی ناخواسته و داشتن فرزندانی بسیار بودند بی آنکه تن رنجور و بضاعت مالی شان اجازهء چنین کاری را به آنها بدهد. با مبارزات اجتماعی و فمنیستی این زن بزرگ بود که سرانجام حق تصمیم گیری زنان بریتانیا در پیشگیری از بارداری های ناخواسته به رسمیت شناخته شد. کلودیا جونز (۱۹۶۴ - ۱۹۱۵) زن سیاهپوستی که در ترینیداد - از مستعمرات بریتانیا - به دنیا آمد و از همان کودکی رنج سیاه بودن را لمس کرد . او برای نبرد با تبعیض نژادی در اروپا و آمریکا کوششی جانفرسا را آغاز نمود و نهایتا توانست حس همدلی جامعهء بریتانیا را با سیاهان مظلوم برانگیزد . کلودیا جونز به اتکای حمایت مردم انگلستان در برابر ستمهای قانونی دولت وقت آمریکا علیه سیاهان ایستاد و تا آخر عمر نیز رنجهای بزرگی را متحمل شد اما عاقبت طعم شیرین کامیابی را چشید و وقتی دیده از جهان فرو بست که سیاهان دیگر شهروندان درجه دو محسوب نمی شدند . باربار کاسل (۲۰۰۲ - ۱۹۱۰) سیاستمدار ، فیلسوف و اقتصاددان جسور و بی باک انگلیسی نماد مبارزه برای رفع تبعیض جنسیتی در کشورش بود . او با پشتکار عجیبی که داشت توانست سکان فکری حزب کارگر بریتانیا را در دست بگیرد و تا عالی ترین مقامات وزارتی انگلستان بالا رود . باربارا کاسل زمانی پا به عرصهء دفاع از حقوق زنان نهاد که از دید سیاستمداران و نیز عموم مردم بریتانیا زنان توانایی به دست گیری پستهای مدیریتی بالا و قابلیتهای لازم برای مسئولیتهای مهم و بزرگ را نداشتند . او برای اثبات این حقیقت که زنان و مردان قدرت فکری برابری دارند و تبعیض جنسیتی مبنای عقلی و علمی ندارد، به گونه ای خستگی ناپذیر هفتاد سال تلاش کرد و عاقبت نیز توانست به آرزوی خود برسد و زمانی درگذشت که زنان بریتانیا با حقوقی برابر و با دستمزدی برابر با مردان در همهء عرصه های مدیریتی کشورشان حضوری فعال داشتند.
من این مطلب را با امید به آزادی عالیه اقدام دوست نوشتم
+ نوشته شده توسط عبداللطیف عبادی - عبدالطیف عبادی در جمعه دوم اسفند 1387
GetBC(76);
آرشیو نظرات

سبزهای ایران چه می گویند،سبزهای آمریکا چه می خواهند؟

چندین سال پیش به روستایی بسیار محروم و دور افتاده در جنوب کشورمان رفتم که نه برق داشتند و نه مدرسه و نه سواد و نه درمانگاه و نه هیچ راه ارتباطی به هیچ شهری . کاملا با جهان خارج از روستایشان بی ارتباط بودند . مظاهر تمدن وارد آن ده کوچک نشده بود و اهالی آن با امکاناتی در حد مردمان دوران هخامنشیان زندگی می کردند . از کودک ده دوازده ساله ای که چوپانی می کرد پرسیدم سرگرمی ات چیست؟ گفت من خلبان هستم! ، عصرها که از چرای گوسفندان برمی گردم هواپیمایم را بر می دارم و می روم پرواز! .. البته خیلی زود متوجه شدم که بچه های آن ده به بادبادکهای کاغذی که خودشان درست می کردند هواپیما می گفتند و بادبادک بازی را هم پرواز می نامیدند و البته خودشان را هم خلبان!
در دنیای کنونی که به برکت در هم تنیده شدن اقتصاد ها و گسترش مکتب والای لیبرالیزم و پیشرفت تکنولوژی، مرزهای میان کشورها و ملتها یکی یکی برداشته می شوند و - به تعبیر مک لوهان - دنیا به دهکده ای جهانی مبدل شده است ، حال و روز مملکت عقب مانده و منزوی ما در دنیا چیزی شبیه به وضعیت همان دهی شده است که من چندین سال پیش دیده بودم . روشنفکرانش و کارشناسانش و سیاستمدارانش و دانشجویانش و عالمانش و مردمش و همه و همهء طبقات و اقشارش صرفا کاریکاتورهایی هستند از آنچه که در جهان واقعی وجود دارند و کودکانی اند که به بادبادک های کاغذی شان هواپیما می گویند و خودشان را نیز خلبان می نامند و در خیالات خود مشغول پروازند .
در ایران به کسانی که از رنگ سبز خوششان می آید یا به گربه ها و سایر حیوانات علاقه دارند و یا عاشق گل کاری و آب یاری درختان هستند " سبز " می گویند . بعضی از این سبزها که از طریق تماشای تلوزیون حمید شب خیز و صدای آمریکا و یا مسافرتی سه روزه به دبی ، ارمنستان و جزیرهء کیش از سایرین پیشرفته تر شده اند ، سلیقه به خرج می دهند و گیاهخواری ، بزرگداشت سالروز ازدواج کوروش کبیر ، مخالفت با لوله کشی آب در کویر لوت ، خاطره نویسی از ارتباط با خدا ، اعتراض به نباریدن باران ، عزاداری برای جوجه فلامینگوهای مهاجر ، مخالفت با عبور مترو از زیر چهل ستون اصفهان و یا اعتراض به برپایی سیرک را نیز جزو مرام ، اهداف و اصول سبز اندیشی می دانند . یعنی تصورشان بر این است که با داشتن یک چنین عقاید سطحی و ساده انگارانه ای سبزاندیش شده اند و جزو جنبش سبزهای جهان محسوب می شوند . اما خلبانی و سبز اندیشی واقعی اینهایی نیستند که کودکان این روستای بزرگ و بی ارتباط با دنیا تعریف می کنند .
امروز داشتم مرامنامهء حزب سبزهای آمریکا را می خواندم . بد نیست خلاصه ای از آن را بنویسم تا خواسته ها و اهداف سبزاندیشان جهان را با نوشته ها و اظهارات شنگول و منگولهای سبز خودمان مقایسه کنیم و ببینیم که آنها چه می خواهند و ما چه می خواهیم :
۱- برقراری مردمسالاری و آزادی کامل سیاسی از طریق : تغییرات سیاسی ، مشارکت سیاسی ، همبستگی اجتماعی ، صلح طلبی در سیاست خارجی ، برقراری آشتی و دوستی در خاورمیانه ، گسترش روابط تجاری با تمام دنیا ، امنیت داخلی برای مردم ..
۲- برقراری عدالت و برابری کامل اجتماعی از طریق : احقاق حقوق شهروندی و برابری ملی ، احقاق حقوق زنان ، برطرف سازی هر گونه تبعیض ، رفع هر نوع نابرابری جنسیتی ، دفاع از حقوق ناتوانان جسمی و فکری ، نبرد با هراس افکنی و تروریزم ، فراهم نمودن بیمهء درمانی ، فراهم سازی امکانات تحصیلی و آموزشی برای همه ، ترویج هنر و زیبایی در جامعه ، مقابله با گسترش ایدز ، دفاع از حقوق کارگران ، حمایت از کاهش جمعیت ، تلاش برای تامین مسکن برای بی خانمانان ، حمایت از حقوق مهاجرین و پناهندگان ، و نیز .. دفاع از محیط زیست و حیوانات
۳- بهبود وضعیت اقلیمی از طریق پرداختن به مسائل : انرژی اتمی ، حمل و نقل ، مدیریات پسمانده ها ، دگرگونی اقلیمی ، گسترش شهرنشینی ، بهره وری از منابع طبیعی ، حفظ آبها ، حفاظت از جنگلها ، حمایت از تکثیر گونه های جانوری ، حفاظت از اقیانوس ها ..
۴- بهبود وضعیت اقتصادی کشور و جامعه از طریق پرداختن به مسائل : اقتصاد زیست محیطی ، نقد برنامه های جاری اقتصادی ، مقابله با فساد اداری و اقتصادی ، تعیین عادلانه دستمزد ها ، پر رنگ کردن اهمیت بنگاههای تولیدی و خدماتی کوچک و خصوصی ، تولید اشتغال در کشور ، بهبود وضعیت بازنشستگان ، بکار گیری تکنولوژی های پیشرفته در تولید ..
تازه اینهایی که در بالا نوشتم صرفا سر فصلهای اهداف و کارهایی است که سبزهای آمریکا با دقت دنبال می کنند و وارد جزئیات خواسته ها و نیز کارنامهء عملکردشان نشده ام . این سبزاندیشان واقعی در همهء شهرهای آمریکا به شدت فعال هستند و روزی نیست که جلسه ای ، یا گردهم ایی یا کاری عملی ، یا راهپیمایی و اجتماعی عمومی را با سر و صدای فراوان راه نیندازند و یا پروژه ای محلی و در حد شهر و حتی محلهء خودشان را افتتاح نکنند . در تمام انتخابات محلی هم فعالانه شرکت دارند و نامزدهای سبزشان در تعداد بی شماری از شهرداران محلات و شهرهای کوچک و بزرگ آمریکا انتخاب می شوند و مدیریت سازمانها ، موئسسات و تشکیلات مختلفی که زیر مجموعه از شهرداری ها هستند را نیز در اختیار می گیرند . این از سبزهای آمریکا . در فرصتهای بعدی سبزهای دیگر نقاط جهان را هم معرفی خواهم کرد و از دست آوردهایشان نیز خواهم نوشت .
+ نوشته شده توسط عبداللطیف عبادی - عبدالطیف عبادی در جمعه هشتم آذر 1387
GetBC(35);
آرشیو نظرات